به قلم حسن بیات روانشناس بالینی
به عنوان پدر و مادر یک نوجوان به احتمال زیاد جملاتی نظیر این را شنیدهاید: (شما دارین زندگیمو خراب میکنین) یا (ازتون بدم میاد). این جملات شاید آن قدرها بد به نظر نرسند اما توجه داشته باشید که اگر با روانشناسی نوجوانان آشنا نباشیم و تغییرات مغزی آن ها را که مسبب این انفجار های رفتاری است نشناسیم ممکن است شاهد رفتار های به مراتب بدتری از جانب آن ها باشیم.
نپرسید : چته :
اشکالی در این سؤال وجود ندارد، به شرط آن که هدف از آن فهمیدن مشکلی باشد که نوجوان با آن مواجه است. اما استفاده از این سؤال و لحنی که معمولا با آن ادا می شود خیلی بیشتر از آنچه بتوان گفت مناسب است، ناشی از فورانِ ناسنجیده خشمِ پدر و مادری است که شکیبایی خود را از دست داده اند. بدتر از این پیامی است که چنین سؤالی به همراه خود منتقل می کند، اینکه شما فکر می کنید عیب و نقصی اساسی درباره فرزندتان وجود دارد که هرگز قرار نیست تغییر بکند.
اما واقعا مشکل نوجوانان چیست: قشر پیشانی مغز، که مسئول کنترل تکانه ها، استدلال منطقی و برنامهریزی است، آخرین بخشی است که در سنین پس از کودکی مجددا بازسازی میشود.
در زمانی که این تنظیم مجدد در حال انجام است، مسیر های تصمیمگیری مغز یک بار دیگر به سمت آمیگدال هدایت می شوند. آمیگدال بخش آغازینی از مغز است و به تهدید های ادراک شده توسط فرد به صورت آنی و احساسی پاسخ می دهد.
صدایتان را بالا نبرید :
با این حال که سعی می کنیم صدایمان را بر سر کودکان بلند نکنیم، چون با این کار احساس قلدری به ما دست می دهد، اغلب وقتی اندازه جسمی فرزندمان به خودمان نزدیک تر میشود گرایش داریم با صدای بلند تری با او حرف بزنیم. کاملا از کوره در رفتن می تواند ساده ترین، یا شاید تنها راه ممکن، برای این باشد که به نوجوان نشان بدهید مشکلی وجود دارد. در مواقع این چنینی (مغز خزنده) ما که غرایز اولیه جنگ یا گریز را به راه می اندازد کنترل را به دست می گیرد بدون اینکه فرایند های پیچیده تر شناختی که شانس تعدیل افکارمان را فراهم می آورند به کار برده باشیم. در چنین مواقعی است که حرفی می زنیم که بعدا از گفتنش پشیمان می شویم، اغلب در مورد رفتار فرزندانمان کلی گویی های مخربی انجام می دهیم، چیزی که آن ها فرار از آن را ناممکن می بینند.اما اجازه بدهید که خانه پناهگاه امنی باشد که نوجوانان از فشار های دنیای بیرون برای آرام شدن و بازیابی انرژیشان به آن پناه می آورند.
نقش راهنمای شغلی فرزندتان را بازی نکنید :
وقتی کودکان دبستان را پشت سر می گذارند اغلب پدر و مادر ها نگران آماده سازی آن ها برای کنکور می شوند، تقریبا به طور دائم به آنها (گیر) می دهند. اما به این فکر کنید که اگر هر شب وقتی به خانه می رسیدید رئیستان آماده بود تا بابت عملکرد تان شما را مؤاخذه کند، چه احساسی پیدا می کردید. ما گمان می کنیم که نقش مربی فرزندانمان را بر عهده داریم، برای خودمان این حق را قائل هستیم که دائما آن ها را با پیشنهاداتی راجع به انجامِ بهترِ کارها بمباران کنیم. صدمه ناشی از تهییج آن ها برای تلاش بیشتر و انجام کار بهتر می تواند به روابط ما با نوجوان آسیب طولانی مدت بزند. در مطالعه ای معلوم شد دانش آموزانی که بر حسب خوب عملکردنشان محبت مشروط می گرفتند زمانی که وارد بزرگسالی می شدند بیشتر احتمال داشت که محبت کنندگان مشروط را پس بزنند.حتی وقتی این کودکان عملکرد خوبی داشتند، رضایت شخصیشان زودگذر بود و اغلب احساس شرمندگی، گناه و کم ارزشی داشتند، حتی بعد ها به عنوان یک بزرگسال.
نوجوان را به حال خود رها نکنید :
با وارد شدن کودکان به سال های نوجوانی و آن طور که به نظر ما می رسد میل آن ها به تنهایی، مرتکب بزرگ ترین اشتباه می شویم و تنهایشان می گذاریم. هر چه باشد وقتی نوجوانی گستاخ که مثل یک موجود خطرناک در اطراف می گردد و به دنبال دردسر است راهی اتاقش می شود می توانید نفس راحتی بکشید. اما اگر اجازه بدهید فاصله میان شما و نوجوانتان زیاد شود نمی توانید در زمان لازم که بیشتر از هر وقت در خطر مسائلی مانند افسردگی، اعتیاد به اینترنت، اختلالات خوردن و آسیب زدن به خودش قرار می گیرد به کمک او بروید. هر چه زمان کمتری با آن ها بگذرانید آن ها بیشتر احساس (غریبگی) خواهند کرد و رفتارهایشان بدتر خواهد شد. اگر احساس می کنید که دیواری میان شما و نوجوانتان کشیده شده است زمان این فرا رسیده که دیوار را پایین بیاورید.چه با پیاده روی در پارک محله، چه با رفتن به کافی شاپ و خوردن یک قهوه، فرجه هایی منظم برای وقت گذرانی دو نفره با نوجوان کنار بگذارید، بی هیچ انتظار متقابلی یا هیچ اشاره ای برای تشویق او به انجام کاری.
هیچ وقت نگویید ما با پدر و مادرمون اینجوری حرف نمی زدیم :
هیچ چیز نیست که بیشتر از گستاخی آشکار فرزندان کاسه صبر پدر و مادر ها را لبریز کند. برای والدینی که خودشان در شرایطی پرورش پیدا کرده اند که هیچ نافرمانی ای تحمل نمی شده است و چاره ای جز پذیرش بدون چون و چرای قوانین خانه نداشته اند سخت است که مبارزه طلبی های نوجوان را تحمل کنند، زیرا خودشان هیچ گاه فضایی برای ابراز مخالفت نداشته اند. گاهی در اصل ارتباط این پدر و مادر ها در سنین نوجوانیشان با والدین خود به حدی رسمی و محدود بوده است که درست مانند یک مهمانی فقط بهترین رفتار ها امکان بروز داشته اند. بنابراین طبیعی است که چنین مکالماتی که امروزه شاهد آن هستیم در دنیای دیروز آن قدر امکان بروز نداشته اند.